Princess Mononoke ( Mononoke Hime ) دهکدهاي آرام در قلب کوهستان مورد حملهي يک گراز شيطاني قرار ميگيرد. "آشيتاکا"، مردي جوان و شاهزادهي قبيله براي محافظت از دهکده با آن جانور درگير ميشود. در جريان اين درگيري، گراز بازوي او را گاز ميگيرد، جاي زخم، سياه و طلسم ميشود. بنابه آيينهاي دهکده، "آشيتاکا" از دهکده تبعيد و سرگردان ميشود، به دنبال راهي براي رهايي از طلسم پيش از اينکه او را نابود کند. "شهر آهني" پايگاهي تحت فرمانروايي "بانو اِبوشي" ميباشد. از طريق قطع درختان اطراف پايگاه، "شهر آهني" ميزان قابل توجهي "شن آهني" توليد ميکند که در باروت و ماشينآلات ديگر کاربرد دارند. هر چند، به خاطر نابودي درختان، قبيلههاي حيوانات آن حوالي با رهبري يک دختر انسان به نام "سان" از "قبيلهي گرگ"، به دنبال انتقام هستند. با ورود "آشيتاکا" به "شهر آهني"، او متوجه ميشود که منطقه درگير جنگ است. او که وحشتزده شده، براي برقراري صلح و آشتي کردن با "قبليهي گرگ" تلاش ميکند. هرچند، پس از نابودي جنگل و جنگ کنوني بين انسان و حيوان، آيا روح جنگل با مهرباني درخواست "آشيتاکا" را قبول و طلسم او را باطل ميکند؟