این مصور دو جمله قصار رو به تصویر میکشه،«من تو را در تابستان 17 سالگی ملاقات کردم» و « پسری دختری را دید» . داستان درباره اینه که کلمات و موسیقی چطور پلی میشن برای فاصله «چری» و دسری که در ارتباط بر قرار کردن با بقیه اصلا خوب نیست و اسمایل دختری که پشت ماسک قایم میشه. اونها در یک مرکز خرید ساده در حومه شهر ملاقات میکنن. چری همیشه هدفون میذاره و احساساتی که نمیتونه بروز بده رو در سرگرمیش میگنجونه، اشعار هیکو ژاپنی. اسمایل همیشه ماسک میزنه تا دندونهای بزرگش رو که ارتودنسی کرده رو مخفی کنه. اون به عنوان یه ستاره مشهور ویدئویی شروع به استریم یه ویدئو میکنه ...