شخصیت اصلی داستان یعنی شورسی به لیگ برتر هاکی نوشو در سطح AAA در انتاریو منتقل شده و برای تیم سادبری بولداگز بازی می کند. همه چیز برای تیم خوب پیش نمی رود، زیرا به تازگی در بیستمین بازی خود پنج بر صفر شکست خورده است - یا بهتر است بگوییم در گویش اهالی هاکی، فقط «برای بیستمین باخت تیم، 5 بار گند بالا آورده است». حضور شورسی نیز کمکی نمی کند. او بازیکن خوبی است، اما یک هم تیمی افتضاح و یک بازنده ی ناجور است. اما وقتی مالک تیم نات به شورسی اطلاع می دهد که قصد دارد بولداگ ها را به طور کامل تعطیل کند، شورسی با او شرط بندی می کند و به او می گوید اجازه بده کنترل تیم را به دست بگیرم تا آنها هرگز بازی دیگری را نبازند. او این را می گوید و اگر آنها شکست بخورند، نات می تواند تیم را تعطیل کند.
وزن احساسی شگفت انگیزی در این تنظیم داستان وجود دارد. نات مالکیت بولداگ ها را از مادر مرحومش دریافت کرده، بنابراین او می خواهد آنها موفق شوند. پیشینه شورسی تا زمانی که در اپیزود چهارم به خانواده ی سرپرست اش می پیوندد فاش نمی شود، اما حتی از قسمت اول می توانید ببینید که تنفر او از باخت تا چه اندازه از اعماق وجودش سرچشمه می گیرد. آیا او می تواند از آن برای عمل به قول خود به نات استفاده کند و به تیم کمک کند تا اعتبار خود را به دست آورد؟ باید شورسی را تماشا کنید تا متوجه شوید. و شما باید این کار را بکنید، زیرا به طور کلی سریالی خنده دار، به شدت شوخ و واقعاً الهام بخش می شود و حتی گاهی اوقات همه این ها را یکجا و در یک زمان دارد. شوخی هایی در این سریال وجود دارد که نمی توانید از لبخند زدن به آن ها خودداری کنید. این سریال اکشن ورزشی با هیجان بالا و لحظات شخصی نابی در خود دارد و در هسته همه چیز، فقط یک داستان واقعا خوب در مورد یک تیم ضعیف را بیان می کند که می آموزد برای رسیدن به اوج چه چیزی لازم است.